تراش سوخته ها

بهروز انوار

اچ اند اس مدیا. لندن. 1394

 

جغرافیا محدودیت است وقتی از جایی بنویسی که همیشه یک ویترین بوده و پشت دخلش زیر خروارها تاریخ و حماسه و فریاد، پنهان. اما انوار از ویترین گذشته و پشت دخل این شهر را روایت می کند. کاری ندارد ویترین چطوری بوده و شاید به خاطر همین ویترین کارهای زیادی از همشهری های ما دیده نشده، او کار خودش را کرده و خیلی هم خوب از پس روایت گلابعلی برآمده. گلابعلی پسری است سرگردان در محله های قم. او مثل یک آونگ به زمان آویزان است. او بین مرگ صحبت معمولی و موتور سوار در نوسان است و این نوسان چقدر خوب و حرفه ای در روایت گیج وار پسرک نشست کرده. گلابعلی که خود راوی زندگی پر از نشیب و فرازش است گمشده ای است در دوران. پسری با پدر گریخته، مادر کسل کننده و دنیایی خالی از دوست. رضا و میرزا و تقی و علی ای هستند اما باز هم نیستند. علی مترصد فرصتی است که ترک کند و دیگر آنها را توی خیابان نشناسد. میرزا کلاغ شومی است که جز خبر بد دادن کاری با گلابعلی ندارد و رضا پسر حیران دیگری است شبیه گلابعلی با یک تفاوت. خانواده ای دارد از فلکه میثم (بخوانید بالا شهر) که در نهایت با طناب او را از منجلاب بیرون می کشند و  در منجلاب دیگری می فرستند. گلابعلی می ماند و رویایی از آیلار که آن هم نجات دهنده ای نیست. پس می ماند خودش و تقی. گلابعلی همان تقی است. همان کسی که بی خانواده و مرموز در زیر زمینی کوچک در خرابه ای که هیچ کس حتی پلیس هم سراغش را نمی گیرد جای امنی ساخته است برای مردانی فراری تا پناهشان دهد و با هم تریاک بکشند.

روایت تراش سوخته ها حرفه ای پیش میرود. خیلی خوب محله های شهر قم، گرمای کشنده ظهر تابستان و مردان حیران در سه راه سرگردان قم را روایت می کند. حس راوی خیلی خوب در می آید و خیلی خوب به خواننده منتقل میشود. تنها نقطه ضعفی که شاید بتوان در این اثر به آن اشاره کرد کم رنگ بودن خط اصلی روایت است. خط اصلی می رود تا به اتحاد گلابعلی و تقی برسد اما گاه چنان تحت تاثیر حواشی قرار می گیرد که از دست خواننده خارج میشود. قرار نیست خواننده بتواند هر لحظه از داستان را پیش بینی کند و با آن پیش برود اما کششی که خط اصلی ایجاد می کند گاه کمرنگ می شود.

از جنبه های روانشناسی رمان هم نمی توان نگفت که شاخصه پررنگی در اثر است. دلیل پناه بردن رضا با این خانواده و گلابعلیِ بی خانواده، با علی که هنوز به دنبال مقبولیت اجتماعی است و میرزا که ظاهرا مرد دنیا دیده ای است به زیر زمین تنگ تقی و تریاک کشیدن، همه در روانهای سرگردان این مردان است. دیگر اعتیاد چیز عجیبی نیست، حتی یک بیماری هم نیست. یک پناه است برای این بی پناهان.

خودکشی تقی در پایان داستان بهترین اوجی بود که می شد برای این داستان خلق کرد. و ورود قاسم برای ادامه دادن این دایره تاریخی بی پایان، جایگزین شدن او را به جای گلابعلی نشان میدهد. 



نگاهی به داستان بلند «مثل یک بوم سفید»

همزیستی غیرمطلوب با ناخودآگاه

ژه

کریستین بوبن

ترجمه فرزین گازرانی/ نشر ثالث

آلبن هشت ساله با ژه آشنا می شود. ژه به زندگی آلبن سمت و سوی خاصی نمی دهد، اما دنیای تنها و ساکت و بی هیاهوی آلبن را همراهی می کند. آلبن همراه ژه همه چیز را در زندگی تجربه می کند و بزرگ می شود . ژه همیشه حضور دارد اما حضورش به اندازه لبخندی است که آلبن به همه زندگی می زند، به اندازه عشقی است که آلبن به جزییات، رنگها، آدمها، حیوانات و بچه ها دارد. ژه زمانی می رود که آلبن عشق را به صورت واقعی می یابد.

ژه صد صفحه بیشتر نیست، اما زندگی آلبن را از بچگی تا بزرگسالی به شیوه ای زیبا روایت می کند. همه چیز خطی و سر راست اتفاق می افتد. راوی که گاه بین اول شخص و سوم شخص نوسان دارد بین آلبن و پدر و سایرین می رود و می آید. ترجمه کار بسیار خوب است.

گتسبی بزرگ

اسکات فیتز جرالد

ترجمه: کریم امامی. موسسه انتشارات امیرکبیر

نیک کاروی راوی رمان با مردی به نام جی گتسبی آشنا می شود و پی می برد گتسبی با وجود مهمانیهای عظیمی که در خانه اش می گیرد تنهاست و سالهاست عاشق دیزی است. نیک موجبات ملاقات آن دو را فراهم می کند اما با این همه انتظار، عشق این دو نفر سرانجامی ندارد.

تصوری که گتسبی از عشق دارد و چیزی که بعد از سالها خیالپردازی به آن می رسد بسیار متفاوت است. عشقی که او تمام خانه و دنیایش را برای آن گذاشته، او را به کام مرگ می کشاند و بعد آسان و بی تفاوت به زندگی خود ادامه می دهد. 


فیلم گتسبی بزرگ

آدمها


احمد غلامی

نشر ثالث، 1392، چاپ ششم

نیاز به کشف سریع اشتیاقی برای خواندن سرنوشت همه آدمها ایجاد می کند

مثل اینکه پای حرفهای یک پیرزن وراج بنشینی که به اصول داستان نویسی آشنا است و حالا از همه آنهایی که دیده برایت می گوید. بدون حاشیه پردازی و با یک عالمه قضاوت و تا حد امکان بدون تصویر. دوست دارد یک جاهایی را بُلد کند و بی خیال یک جاهایی شود. یک کمی از خواندن داستانها دلخور می شوی چون تو را دست کم گرفته اما یک جاهایی چون سر کار نرفتی و ماجرا ارزش این همه دقت را فدای سرعت کردن داشته خوشت می آید و ادامه می دهی و تا پایان مجموعه را می خوانی.

خبر خوب



مثل یک بوم سفید می آید.



مرشد و مارگریتا

میخاییل بولگاکف

مرشدو مارگریتا

نکته ظریف و پارادوکسیکال این‌جاست که بولگاکف رندانه به آن اشاره می‌کند و آن این‌که راهنما و هدایت‌گر مرشد و مارگریتا خود ابلیس است در چهره ولند و گروهش، نه خدا و نه عیسی.این ابلیس است که راه رهایی را به مرشد و مارگریتا نشان می‌دهد و آن‌ها را به آرامش ابدی می‌رساند. 


جملات فوق برگرفته از لینک بالاست


دنیای بلور

جیمز گراهام بالارد

ترجمه علی اصغر بهرامی

1390، چشمه

جنگلهای آفریقا و به دنبال آن جاهای دیگری از زمین آلوده به بلوری شدن می شوند. بلوری شدن مومیایی شدنی است بین زندگی و مرگ. فرد زنده نیست در حالی که هنوز هم نمرده است و این را دکتر جذامیانی که شخصیت اصلی رمان است و به دنبال واقعیت است خیلی دیر می فهمد. وقتی مردی را به زعم خودش از مرگ بر می گرداند و بعد حسرت و شکایت او را می بیند.

دنیای بلور، علاوه بر جذابیتهای ماجرایی که دارد به مفهومی پیچیده بین زنده ماندن و مرگ می پردازد. آدمیانی که آهسته به سوی مرگ می روند بلوری شدن را انتخاب می کنند تا به مرگی که انتظارشان را می کشد نرسند و زنده ها از بلوری شدن می گریزند تا بیشتر و بیشتر زنده بمانند. در این میان فقط دکتر ساندرز است که به مفهوم واقعی بلوری شدن پی می برد. و تنها انسان زنده و سالمی است که خود با پای خود به استقبال بلوری شدن می رود.

دنیای بلور جی جی بالارد به مفهوم اصلی ای که می خواهد بیان کند تا لحظه آخر وفادار است و گرفتار ماجراهای بی ربط به بلوری شدن نمی شود. داستان گوهرها، کشیش، عشقی دیوانه وار، دختر خبرنگار و حتی بیماری جزام، همه و همه در اختیار مفهوم دنیای بلور است.

ملکان عذاب

ابوتراب خسروی

نشر ثالث

1392

ملکان عذاب رمان خوبی است. این ساده ترین جمله ای است که درمورد این کتاب می توانم بگویم اما خوب بودن دلیل بی ایراد بودن کار نیست.

نویسنده بارها اطلاعات رمان را تکرار می کند. انگار به خواننده خود اطمینان ندارد که چیزی را که یکبار گفته فهمیده یا نه. تکرار دانسته ها آزار دهنده است و روایت را گاهی چنان کند می کند که خواننده گم میکند راوی الان کجا و چه شخصی بود.

در اولین جهش رمان، وقتی راوی بین زکریا و شمس تغییر می کند خواننده دچار سکته در متن می شود. هر دو زاویه دید من راوی هستند و باید دوباره به عقب برگردی تا ببینی شمس از همه چیز قسمت اول فاصله دارد و تنها از حوریه و اشرف تکش حرف می زند که هر دو برایمان نا آشنا هستند.

وارد شدن به فضای خانقاه به بهانه بازنویسی و بازنگری در نوشته های زکریا، ترفند خوبی است اما علت اصلی و واقعی درگیر شدن با ماجرای خانقاه را نتوانستم بفهمم.

خط اصلی روایت که عشق شمس به حوریه، عشق زکریا به خجسته، زندگی خاتون گدار آبادیها، تبدیل شدن پدر زکریا از یک افسر قاتل به یک قطب خانقاه،  و ... را به هم ربط دهد و مفهوم کلی رمان را برساند وجود نداشت. اگر در تبدیل شدن پدر زکریا به قطب عشقی وجود داشت می شد عشق را خط اصلی و مفهوم کلی کار دانست اما حالا روایت خانقاه تنها غیبت چندین ماهه زکریا و اصل و ریشه او را مشخص می کند ، همین.

در کل خواندن ملکان عذاب تجربه خوبی بود.

 

ماجرای عجیب بنجامین باتن و داستانهای دیگر


اسکات فیتز جرالد

ترجمه: فرشته عطایی

نشر آموت، 1390

وقتی اسم بنجامین باتن می آید اولین چیزی که به ذهن می رسد فیلم ماجرای عجیب بنجامین باتن است. ماجرای عجیب زندگی بنجامین وقتی با درام عاشقانه همراه می شود فیلم بسیار تاثیرگذاری می سازد اما داستان کوتاه ماجرای عجیب بنجامین باتن از اسکات فیتز جرالد چنین قدرتی ندارد. ایده جذاب و منحصر به فرد این داستان وقتی با فیلمش مقایسه می شود توی ذوق می زند اما باید یادمان باشد که اگر این داستان و ایده منحصر به فردش وجود داشت این فیلم هیچگاه شکل نمی گرفت. این مجموعه شامل داستانهای دیگری از سامرست موآم، فرانک اکانر، سوزان سونتاگ، هاروکی موراکامی و الکساندر همن است.


داستان جزیره ها از الکساندر همن است. همن نویسنده بوسنیایی است که در سارایوو بدنیا آمده اما در آمریکا می نویسد. داستان به کودکی می پردازد که به جزیره منحصر به فردی سفر می کند و دایی اش را ملاقات می کند که مثل پنجره ای رو به گذشته اوست. او چیزهایی از تاریخ جامعه ای که متعلق به آن است می فهمد. داستان جزیره ها، تجربه وحشت عجیبی است که کودک آن را درک می کند.

استخوان خوک و دستهای جزامی

مصطفی مستور

نشر چشمه، 1390

این کتاب روی جلد خود مهر برگزیده جایزه ادبی اصفهان به عنوان بهترین رمان سال 1383 را دارد. اما رمان یا مجموعه داستان شرحه شرحه شده.

آدمهای این کتاب تنها ارتباطشان به هم یک مجتمع مسکونی است و اینکه تنه اصلی این رمان می تواند با این خط ضعیف تشکیل شود را نمی دانم. از موقعیتهای جذابی که در بعضی از بخشها وجود دارد نمی توان چشمپوشی کرد اما خیلی از این موقعیتها فدای گزیده گویی و خلاصه نویسی نویسنده شده است. موقعیت عاشق و معشوق افلاطونی در کتاب، می آمد که ماجرایی استثنایی و جذاب مطرح کند که آن هم فدای شعار زدگی بخشهای دانیال و بیماری آن کودک شده بود.

دیدن یک فرم شاید جدید، کتاب را خواندنی می کرد، اما لقب رمان به این کتاب دادن برای من قابل درک نبود.  

بن در جهان

دوریس لسینگ

ترجمه: پدرام لعل بخش

1389، نشر افراز

بن در جهان ادامه رمان فرزند پنجم دوریس لسینگ است که البته تنها وابستگی آن به رمان فرزند پنجم، تولد بن است که می توان با نادیده گرفتن آن، رمان را به طور مستقل خواند.

فرزند پنجم وضعیت بن را در خانواده بررسی می کرد. خانواده ای که مشتاق بچه بود و به خود حق داد چنین موجودی را به جهان عرضه کند. موجودی که به تنهایی در دنیا رها شد.

و در بن در جهان، همان موجود بی پناه مورد سوء استفاده همه قرار می گیرد. او که خواهان محبت است در این رمان محبت جنس مخالف را جلب می کند چون علی رغم هیکل گوریلی اش، او یک بچه است.

بن در جهان، توصیف آدمهایی است که یاد گرفته اند از بقیه استفاده ببرند و بعد در جایی گمنام رهایشان کنند و در دنیای این چنینی سرنوشت بن همان چیزی است که خود در نهایت، برای خودش انتخاب می کند. وقتی عکس قوم خود را روی صخره ها می بیند، می فهمد که او هم جزئی از آنهاست و باید به آنها بپیوندد و راه رسیدن به آنها را انتخاب می کند.

رمان جذاب است و پر از حادثه. و آن چنان تاثیر گذار، که فکر کنیم ما با بنهای جامعه مان چه می کنیم.

اگنس



پتر اشتام

ترجمه محمود حسینی زاد

نشر افق، 1390

اگنس داستان یک زن نیست، داستان یک روایت است که نویسنده ای از ارتباط خودش با اگنس دارد. وقتی نمی داند برای این ارتباط چه پایانی باید بگذارد و وقتی خود را به دست حوادث نمی سپارد، وارد دنیای تخیل می شود و اگنس را به جایی که باید برود می برد.

اگنس یک داستان عاشقانه آرام است اما چون نویسنده اصلا درگیر جزییات نمی شود ضرباهنگ تندی دارد و هیچ جا خواننده را دلزده یا سردرگم نمی کند.

رمان آن قدر نرم و آهسته درگیر عشق می شود که فکر نمی کنیم یک رمان عاشقانه می خوانیم . رمان جایی ما را رها می کند که عشق را فهمیده ایم.

به نظرم اگنس یکی از بهترین کتابهایی بود که این روزها خوانده ام. 

همین جا، کنار من

نیره نورالهدی

1391، نشر آهنگ قلم

همین جا، کنار من مجموعه داستانی است شامل دوازده داستان. شامل آدمهایی که همین جا، کنار ما هستند و اتفاقاتی که همین جا، کنار ما رخ می دهد. اغلب داستانهای اینجا کنار من از احساسات رقیق شده آدمی می گوید که حتی شاید در لحظه اول در ذهن هم ماندگار نباشد اما وقتی در یک داستان، همان دستمایه آدمهای عادی قرار می گیرد، جالب می شود. از نمونه های بارز این خاصیت، داستانهای گیاه محض و کفشهای خاکی را می توان نام برد.

نگاهی ویژه به داستان گیاه محض:

اگر از جملات رد و بدل شده بین خواهر و برادر بگذریم که گاه از فضای چت تخطی می کند داستان گیاه محض، به نظر من یکی از بهترین کارهای این مجموعه است. گیاه ترد و کوچک زندگی شخصیت اول داستان را دچار آشوب می کند که در تمام فضای داستان می فهمیم آدم منظم و دقیقی است. برادر هم که ارتباط خوبی با او دارد متوجه این موضوع می شود و شاید سعی دارد به این تغییر کمک کند. گیاه که به زور از لای درز کاشیها به زندگی سرک کشیده، انگار قسمتی از وجود روای است که سالها زیر همان کاشیها زندگی می کرده و حالا با سرک کشیدن این گیاه محض، او به چیزهایی در خودش پی می برد.


مجموعه همین جا، کنار من روایتهایی تخت دارد که اوج و فرود چندانی ندارد و از زندگی آدمهایی می گوید که هیچ عجله و اضطرابی برای ادامه اش ندارند و خیلی راحت به زندگی شان نگاه می کنند.

گزیده ای از مقاله درآمدی بر ادبیات پلیسی


مشیت علایی

چاپ شده در کتاب: خرمن سرخ،  نوشته: دشیل همت ،انتشارات ترانه

...

ادموند ویلسن -منتقد ادبی دهه 1950 آمریکا- نظر مساعدی نسبت به این ژانر ندارد. می گوید ادبیات پلیسی در فاصله سالهای میان دو جنگ جهانی به اوج محبوبیت خود دست یافت چرا که وجدان جهانیان به سبب گناهی که مرتکب شده بودند آنها را سخت آزار می داد و نیز هراس از فاجعه قریب الوقوع دیگری بی آنکه امید جلوگیری از آن وجود داشته باشد. در چنین فضایی همه در مظان اتهامند. همه مجرم یا دست کم مقصرند و نتیجتا هیچ کس احساس امنیت نمی کند.

ویلسن در مقاله دیگری " مهم نیست چه کسی راجر آکروید را کشت" می گوید نویسندگان آثار پلیسی احساس گناه می کنند و دفاع از خوش ساخت بودن کارهایشان هم در واقع عذر گناه است. ... اقبال مردم به ژانر پلیسی از منظر ویلسن واکنش وجدانهایی است که با سکوت در برابر ترکتازیهای سرمایه داری افسار گسیخته ابتدای قرن برای تقسیم دوباره منابع ثروت جهان دچار عذاب شده و اکنون هراسیده اما همچنان منفعلانه نظاره گر وقوع فاجعه ای دیگر است. ...

توفیق داستان پلیسی در جذب خواننده، عنصر تعلیق است که با ایجاد فضایی از رمز و راز کنجکاوی او را بر می انگیزد تا بداند بعد چه می شود، شگردی که شهرزاد با استفاده از آن جان خود را نجات داد و تودوروف هم از آن با عنوان "رمان تعلیق" یاد می کند. ... ساختار داستان پلیسی خوب به گونه ای است که برای خواننده حکم یک بازی را پیدا می کند و البته همه بازی را دوست دارند و از آن لذت می برند. داستان پلیسی برای خواننده لذتی ایجاد می کند که شاید بتوان آن را از نوع لذت بی طرفانه یا محض به تعبیر کانتی آن برشمرد. ... مضامین فلسفی و موضوعات مهم اجتماعی یا روان شناختی در رمان پلیسی جایی ندارند، همچنان که رویدادهای غیرواقعی و خیالپردازانه....

سرچشمه های ادبیات پلیسی را باید در رمان گوتیک سراغ کرد که مدتی نسبتا مدید خوانندگان بسیار داشت و گونه های دیگر همچون ژانر وحشت و ارواح در واقع از آن منشعب شدند...

ادگار آلن پو با نوشتن داستانهای کوتاهی نظیر " قتلهای خیابان مورگ"، "راز ماری روژه"، "نامه دزدیده شده"، و معرفی کارگاهی به نام شوالیه اگوست دوپن، بنیانگذار ادبیات پلیسی به شمار می
آید.  ...

ادبیات پلیسی در ایران شکوفایی دیگر ژانرهای داستانی را نداشته و عموما از طریق ترجمه های نه چندان مطلوب و قابل اعتماد در اختیار کتاب خوانها قرار گرفته است....

... نویسندگان ایرانی که منتظر چنین بستری بوده اند به نگارش داستانهای پلیسی می پردازند: کاظم مستعان السلطان (هوشیدریان) در 1304 " داروغه اصفهان شرلوک هلمس ایران" را می نویسد...لطف الله ترقی در " خانم هندی" 1309 و عباس خلیلی در " پیرچاک هندی" 1315... پرویز قاضی سعید با "چهار جانی خطرناک" و " در کوچه های خالی عشق"، حسینقلی مستعان با "شهر آشوب"، بزرگ علوی در "چشمهایش"، نادر ابراهیمی در "انسان، جنایت، احتمال" ، قاسم هاشمی نژاد در " فیل در تاریکی"، هوشنگ گلشیری در داستانهای کوتاه "مردی با کراوات سرخ" و "دخمه ای برای سمور آبی" و ابوتراب خسروی با"مرثیه ای برای ژاله و قاتلش" در دیوان سومنات، رضا جولایی در "شکارگاه" و "سیلاب" از مجموعه "جامه به خوناب" عناصری از رمان پلیسی را به کار گرفته اند.

کتاب هیچ

 به گزارش روابط عمومی پنجمین جشنواره داستان انقلاب،محبوبه حاج مرتضایی  نماینده و یكی از نویسندگان این پروژه در خصوص آماده سازی این رمان گفت: ایده و طرح  این داستان توسط 10 نفر از داستان نویسان كارگاه قصه نویسی  در استان قم  به سرپرستی تیمور آقا محمدی بوده و داستان این رمان به حوادث سال 57  دریكی از سرباز خانه ها دردوران حكومت پهلوی برمی گردد.
این نویسنده در ادامه اظهارداشت: این داستان به نخستین گروه سربازانی كه به امام خمینی (ره) در نوفل لوشاتو نامه نوشتند و تصمیم گرفتند كه از پادگان محمد رضا شاه پهلوی فرار كنند، بر می گردد.
حاج مرتضایی در ادامه افزود:این داستان بلند توسط فاطمه برونی ، محبوبه حاج مرتضایی، معصومه میرابوطالبی، زهرا آقا محمدی، فیروزه امیر مالایی، زهرا برقعی، عالمی، ذكیه پاكدامن و فرجامی در یكی از كارگاه های قصه و رمان كه در استان قم دایر شده بود، زیر نظر تیمور آقامحمدی معاون فرهنگی – هنری و مسئول كارگاه قصه و رمان  استان همدان به رشته تحریر در آمده است.

خبر در اینجا

آلیس

یودیت هرمان

ترجمه: محمد حسینی زاد

نشر افق

آلیس مجموعه داستانهایی با محوریت شخصیت آلیس است. آلیس هیچ مشخصه بخصوصی ندارد تا او را از سایر زنهای کتاب متمایز کند اما حوادث او را همیشه سر راه مرگ قرار می دهند و آلیس در تمام داستانها با مرگ رو به رو است. و رو در رویی آلیس با مرگ اطرافیان است که آلیس را برای ما می سازد. مرگ یک عموی هم جنس باز در گذشته، مرگ یک عاشق قدیمی، مرگ یک دوست قدیمی که مهمانش هستند، مرگ شوهر دوستش و در نهایت مرگ شوهر آلیس که آخرین داستان کتاب است و در آن می توان ردی از مرگهای گذشته را پیدا کرد. آلیس نه یقه پاره می کند و نه بر سر و صورت خود می زند. برخورد آلیس با مرگها آنچنان درونی و آرام است که خواننده با خود فکر می کند اگر خودش هم با این مرگها موجه شود همین گونه خواهد بود. مرگها و حس آلیس در نهایت تصویری بودن روایت شده و نویسنده سعی نکرده وارد ذهن آلیس شود و آن را درونی کند.

مجموعه داستان آلیس را که می خوانی به این نتیجه می رسی که زندگی ادامه دارد حتی با این همه مرگ. پس با این همه مرگ باز هم بیایید زندگی کنیم.

امپراطوری خورشید

جی. جی. بالارد

نشر چشمه

ترجمه علی اصغر بهرامی

در مقدمه رمان دنیای بلور نوشته بالارد، نشر چشمه، زندگینامه بالارد از زبان خودش نقل شده است. او زندگی اش را اینگونه دیده که یک روز صبح از خواب بیدار می شود و دیگر هیچ آدمی دور و بر او وجود ندارند. او به تنهایی در یک دنیای پهناور به زندگی اش ادامه می دهد. درک این زندگی و تصورش وحشتناک است، اما وقتی امپراطوری خورشید را خواندم (که بر اساس همین رمان، فیلمی هم استیون اسپیلبرگ ساخته) فهمیدم واقعا بالارد اینگونه زندگی کرده است.

امپراطوری خورشید در چین می گذرد و در جنگ جهانی دوم. جایی که من خودم فکر نمی کردم اینگونه درگیر جنگ و خونریزی بوده باشد. جذبه این رمان چهارصد و تعدادی صفحه به شخصیت اول آن است که بی پشت و پناه در جنگی ویرانگر رها می شود. بی هیچ پشتوانه ای و بی هیچ آشنایی.

و چون امپراطوری خورشید را بالارد بر اساس زندگی واقعی خود نوشته، پس می شود زندگی بالارد در یک دنیای بدون آدم را باور کرد.

تحول چهار ساله برای یک کودک ده ساله و تبدیل او به یک مرد چهارده ساله در شانگهای، زیر سلطه امپراطوری خورشید بسیار خوب در آمده و از جهتی بسیار وحشتناک است.

بالارد هشیارانه خصلتهای حیوانی جیم را ارتقا می بخشد تا بتواند در میان آن همه جنازه در حال متلاشی شدن، زندگی کند؛ در حالی که حرف زدن و باورهای جیم هنوز متعلق به همان کودک پیش از جنگ است. جیم در جنگی به بلوغ می رسد که او را از پدر و مادرش دور کرده است، برای همین این جنگ و اردوگاهی را که در آن زندگی می کند خانواده خود می داند و انگار با اتمام جنگ، او دیگر نمی تواند زندگی کند. او منتظر جنگ جهانی سوم است و می خواهد فقط خبر این جنگ را به والدینش بدهد.

جیم با اینکه والدینش را در نهایت می یابد و راهی انگلستان می شود؛ اما در اردوگاه لونگ هوا جا می ماند و در حالی که در لونگ هوا و کنار خلبان ژاپنی مرده؛ بقیه زندگی اش را در انگلستان می گذراند.

 

خواب خوب بهشت

سام شپارد

ترجمه: امیر مهدی حقیقت، 1389

نشر ماهی

حمید رضا شریفی به من توصیه کرد این کتاب را بخوانم. یادش گرامی.

از سام شپارد قبلا یک تکه از دیوار برلین را خوانده بودم، من را یاد بقیه نویسنده های آمریکایی انداخت. فکر می کردم چه چیز بخصوصی باید در کار این نویسنده باشد تا من آن را از بقیه متمایز کنم.

و چیز متفاوتی داشت سام شپارد در داستانهایش. یک چیز خیلی متفاوت.

مشخصا برمی گردم به داستان کولینگا، نیمه راه. این داستان موضوع بسیار تکراری ای دارد: خیانت، اما شپارد چنان هوشمندانه و زیبا این خیانت را به تصویر کشیده که من تا ساعتها بعد از خواندن این داستان نتوانستم داستان بعدی را بخوانم.

قسمتی از داستان:

"جیغ تیز و گوشخراش شاهینی که توی هوا چرخ می زند. جیپی غرش کنان از کنارش می گذرد. جیپ شیشه و در ندارد. باد انگار دارد صورت پت و پهن راننده را از هم می درد. مرد توی تلفن می گوید: هنوز هستی؟

زن می گوید: کجا قراره برم؟

نمی دونم."

مردی در حال ترک همسرش، در نیمه راه به او زنگ می زند و انگار در این تماس تلفنی تمام زندگی مرد، و حتی خیانت پیشینی که مرد داشته دوره می شود.

داستان خواب خوب بهشت هم یکی دیگر از بهترین داستانهای این مجموعه است، هر چند بقیه داستانها هم ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارند.

 

فرانکولا یا پرومته ی پسامدرن

پیام یزدانجو

نشر مرکز

1388

فرانکولا هیولای مدرنی است که نه خلق شده و نه خلق می کند. او فقط صادقانه و سرراست می خواهد هیولا باشد به معنای واقعی. نه یک هیولای وحشی بی تمدن و نه یک هیولای فقط زیرک. او می خواهد تمام خصیصه های بارز هیولا بودن را یک جا داشته باشد.

فرانکولا تمام تلاش خود را می کند اما دنیایی که تاب وجود هیولاهای واقعی را ندارد او را طرد می کند. حتی هیچکس تلاشی برای از بین بردن او هم نمی کند.  او در نهایت خون خود را سر می کشد و به زندگی خودش پایان می دهد.

فرانکولا دفتر خاطرات یک هیولاست که به مولفه های پست مدرن در حد امکان وفادار می ماند، اما اینکه با این روایت منسجم و این داستان هوشمندانه، که می توان تفسیر و تاوبل گسترده ای از آن داشت،آیا این رمان هنوز هم یک رمان پست مدرن است یا نه، بحث زیادی می طلبد.

اما چه پست مدرن و چه مدرن، فرانکولا کتابی خواندنی است.