اووه تیم

کتاب: مثلا، برادرم

اووه تیم

ترجمه محمود حسینی‌زاد

نشر افق

اووه تیم در این کتاب زندگی خودش را به چالش می‌کشد؛ نه به عنوان اووه، بلکه به عنوان یک آلمانی مانده از جنگ جهانی دوم. بهانه روایت اووه، یادداشتهای کوتاه برادری است که به جنگ رفته، آدمها کشته و در نهایت کشته شده است. وقتی جنبه‌های انسانی جنگ را در پس آدمی که خود یکی از عوامل کشتار بوده (یکی از نیروهای اس اس) جستجو کنیم، گاه به لحظات دردناکی می‌رسیم که بسیار به یاد ماندنی است. مثلا، برادرم از لحاظ ساختار شبیه رمانهای دیگر نیست و شاید اصلا فرم رمان برای این کار بحث جدی بطلبد؛ اما نکته مهم و بارز این اثر چند وجهی بودن کار است. اووه از روایت سرگذشت برادر گریزی به زندگی پدر، مادر و خواهرش می‌زند که زندگی همه‌شان تحت تاثیر جنگ و رفتن برادر بوده. خود اووه هم از این امر مستثنا نیست.

مثلا، برادرم روایت آدمهایی است که خواسته و ناخواسته درگیر جنگ می‌شوند. پدر و برادری که به جنگ خدمت می‌کنند و مادر و خواهری که عملا فدایی این جنگ خواهند بود. اووه از خود بسیار کم می‌گوید. ما از زندگی کنونی اووه چیزی دستگیرمان نمی‌شود؛ اما در خاطراتی که برای نزدیک شدن به جنازه برادر بعد از سالها دارد، اثر ویرانگر جنگ را بر او هم درک می‌کنیم.

ایوب بهرام

کتاب: مجموعه داستان شور و شیرین

ایوب بهرام

غالب فضای داستانها منطقه جنوبی کشور است. داستانها حول بچه‌هایی می‌گردد که گاه کودکی خود را گم کرده‌اند و گاه میان کودکی و بزرگسالی خود سرگردانند. اسباب کشی یکی از داستانهای خوب مجموعه است. داستان آدمهایی که مستاجرین خود را به بهانه‌ای که نمی‌دانیم چیست، از خانه بیرون می‌کنند؛ اما هنوز آنها نرفته خود از این کار پشیمانند. این دودلی و این زهره چشم گرفتن از زیر دست، در این داستان به خوبی قابل لمس است. توصیفات مستقیمی در تعدادی از داستانها آمده که به زیبایی مجموعه لطمه زده و از زیبایی تصویر‌سازیها کم می‌کند.

مجموعه شور و شیرین بهتر از اینها می‌توانست عرض اندام کند اگر نویسنده به جای گفتن خیلی از چیزها، آنها را به ما نشان می‌داد.  

ویم وندرس       پتر هانتکه

کتاب: فیلمنامه آسمان برلین

نوشته: ویم وندرس، پتر هانتکه / کارگردان: ویم وندرس

ترجمه: صفی یزدانیان

نشر نی

وقتی یک فیلم را می‌بینیم ذهن تحت تاثیر میزانسن و کارگردانی و ... قرار می‌گیرد. بی‌اختیار ذهن از روی دیالوگها می‌گذرد. فیلم صبر نمی‌کند تا یک جمله کاملا در ذهن بیننده ثبت شود، یعنی نمی‌تواند سرعت تصویر را فدای کلام کند. اما وقتی یک فیلمنامه را با کمال آرامش می‌خوانیم، به خصوص بعد از اینکه فیلمش را هم دیده‌ایم، کلمات ذره ذره به ذهن نفوذ می‌کنند و قدرت نویسنده فیلمنامه آشکار می‌شود.

این تجربه دیدن و خواندن را برای فیلمهای زیادی تجربه کرده‌ام، اما خواندن فیلمنامه آسمان برلین لذتی دیگر داشت. این بار کلمه به کلمه با فرشته‌ای همراهم که روایت می‌کند زندگی خود و آدمها را. از تاریخی می‌گوید که دیده و بشر هرگز ندیده. با ضرباهنگی کلمات را می‌گوید که از آن یک فرشته است.

"بچه که بچه بود

با دستای آویزون راه می‌رفت

دلش می‌خواست که جوی آب یه رودخونه باشه

رودخونه یه نهر

و این گنداب، یه دریا

بچه که بچه بود

خبر نداشت که بچه‌ست

براش همه چیز جون داشت و

همه جونها یکی بودن." (آسمان برلین، ص 15)