محمد علی مسعودی

نشر خوانش، 1388

محمد علی مسعودی پنجم دی ماه 1387 فوت کرد و کتابش بعد از مرگ او به چاپ رسید. وقتی نویسنده ای نمی ماند تا حاصل سالها زحمتش را ببیند و کتابش بعد از فوتش چاپ می شود چقدر دردناک است.

او کلمات را کنار هم می گذارد و دنیایی را می آفریند که می ماند در حالی که خود رفته است. اما آیا به راستی او رفته است؟

قسمتی از داستان این همه دیر:

"بعدها همه قصه ها را گم کردی. چی باعث شد؟ و من تو دنیای بی قصه با چی می خواستم روزگارم را بگذرانم؟ وقتی روی مخمل شنها نشسته بودیم انگار سوار قالیچه حضرت سلیمان باشیم پر می گرفتیم. از جو، باغ و درختها دور می شدیم، به دنیای قصه ها می رسیدیم. تو قصه پشت قصه می ساختی.من نمی توانستم. خودم را هم می کشتم نمی شد. تمام قصه هایم یکی بود، تنها یکی. قصه ی دو تا چشم بی قرار که مدام می دویدند، تا یک نگاه بکنم هزار بار پریده بودند بالا، پایین."   

مجموعه داستان این همه دور شامل یازده داستان است که فضای همه آنها در حوالی کرمان می گذرد. در خیلی از داستانها به اقلیم کرمان اشاره ای نمی شود اما حربه ای که نویسنده برای القای اقلیم کرمان به کار برده است استفاده از لهجه است. استفاده از لهجه برای فضاسازی، ما را به یاد احمد محمود می اندازد که موفق ترین نویسنده برای استفاده از لهجه به حساب می آید. یک تفاوت در استفاده از لهجه توسط نویسنده های مختلف وجود دارد و آن بهره گیری کم یا زیاد از کلمات خاص هر لهجه است. لهجه هر چند بنا به تعریف خاص خودش استفاده از کلماتی خاص را به همراه ندارد اما در به کار بردن لهجه، همین کلمات خاص، خود تصویرسازند. استفاده از پی نویس، واژه نامه و ... خود شیوه ای جدید برای روایت می شوند. اما اینکه آیا استفاده از این ابزارهای کمکی برای داستان یک ضعف حساب می شود یا یک ویژگی، بحث زیادی می طلبد. البته اگر به خواننده و راحتی او در مطالعه برگردیم استفاده از این شیوه های کمکی غالبا ضعف به حساب می آید.

از زبان و لهجه که بگذریم روایت داستانها به ندرت خطی و سر راست می شوند و روایت در بعضی از داستانها بین تک گویی درونی و سیال ذهن سرگردان می مانند. نمونه ویژه این روایت داستان لحن تلقین عاطفه است.

رابطه بین متنی در داستانها با داستانهای هزار و یک شب، امیر ارسلان نامدار و داستانهای کهن دیگری وجود دارد. نویسنده با اشراف به این متون بین آدمهای داستان خودش و شخصیتهای آن داستانها ارتباط ظریفی ایجاد کرده و از آن برای روایت حالات شخصیتهایش بهره برده است.

 در پایان نمی توانم برای نویسنده آرزو کنم که کتابهای بعدی اش را بهتر چاپ کند اما می توانم از او یادی بکنم که دنیایی ساخت، خودش رفت و دنیایش را برای ما به جا گذاشت.

روحش شاد.